¤¤ قبل از هر چیز فرا رسیدن سال نو میلادی و میلاد حضرت مسیح را به تمام مردم جهان علی الخصوص به مسیحیان عزیز تبریک می گویم ¤¤

شاید بگویید چه دیر ولی بالاخره اینطوریاس دیگه .
بگذریم ما مسلمانان اعتقادی به تصلیب مسیح نداریم و او را زنده می دانیم و او را از همراهان
منجی عالم بشریت می دانیم که همو امام زمان ماست .
ولی بالکل تصلیب چیز شاعرانه تری است که باعث پیدایش خیلی سنن و عقاید شده است که
فقط یکی از آنها علامت مسیحیان است .
هر چه است در فیلمها که کاربرد زیادی دارد و همیشه فضا را عارفانه کرده است .

خوب از این بحث ها شبه دینی که بگذریم باید بگویم امروز یک روز کاملا ساده بود .از آنجا که دیروز دیر وقت خوابیدم صبح هم بالطبع دیر از خواب ناز بلند شدم . سلانه سلانه به طرف دانشگاه راه افتادم . با اتوبوس رفتم ولی این اتوبوسها با پنجره ها ی سر به فلک کشیده زندانی
است با اعمال شاقه . برای اینکه کدام طرف بشینی باید کلی محاسبات مهندسی بکنی . از آن آفتاب روز افروز فلاکت بار چه بگویم ؟ که همچون لالایی مادرانه آدمی را سر به شیشه به خواب می برد . جماعت ذکور هنگام خواب در این وسیله ی نقلیه ی مادر آن هم سر به شیشه
همچون گدایان بینوایی می مانند که از نبود جای خواب به اینجا پناه آورده اند وای اگر دهان باز هم بخوابند . که مانند یک حلقه چاه می شوند که انتظار ریسمان وچرخی را می کشد برای کشیدن آب بیرون . صحنه رقت باریست . خلاصه ما هم در این موجود طویل الجثه به خواب رفتیم ولی با دهانی دوخته .
نیم ساعت به کلاس دیر رسیدم ولی تفیری نمی کرد چرا که هنوز یک دور تخته (هر ۴ تخته) را
پر نکرده بود و ما هم به چشم بر هم زدنی درس نبوده را دوره کردیم .
بعد از کلاس به همراه هم قطارمان به سلف رفتیم برای تناول قوت نیم روزمان . خوردن نخوردن ما بسته به یک تکه کاغذی دارد مهر شده که معروف است به فیش یا ژتون که اگر نباشد باید سنگ به شکم ببندیم یا با مبلغی چند برابر به بوفه تشریف فرما شویم که توصیفات این دخمه راهم روزی خواهم کرد . حال وارد ساختمان چهار طبقه ی نوساز آجری زنگ سلف می شویم .
در اینجا شما را به یاد حکومت های ملوک الطوایفی زمان طاهریان می اندازد که هر قسمت از آن برای ایل طایفه ای است . طبقه ای و نیم طبقه ای برای جنس به ظاهر قوی ، نیم طبقه ای برای ضعیفه ها و نیم بندی هم آساتید که حتما برایشان خاویار خزر با لیموی مدیترانه سرو می شود . خدا می داند . حکمفرمای این خطه ی غریب کسی نیست جز کسی که باید صحت اوراق
بهادار را معلوم کند وگرنه که باید صفرالید و با حسرت پا به وادی بیرون بگذاری . واگر از این خان یا با برگه ی عبور یا هر کیدی عبور کردی آنگاه به میعادگاه پر کردن پیاله ی تناولات بشری خواهی رسید فکر نکنید شهد می دهند یا جامها را از می طهور سیراب می کنند نه شاید کفگیری یا نیم کفگیری بیش مایه نگذارند بسته به هیکل است با نیم نگاهی از گوشه ی چشم
که چون غمزه ی عشاق می ماند یا بر کرم می افزاید یا قهر پیشه می کند . یا باید از زمره ی پیل تنان باشی یا از الوات که با دمت گرم و نوکرتم و ... از قبیل الفاظ دست او را در حمل کفگیری
پرتر مدد رسانی .
حال باید جام های استیل خود را از بلورهای درخشان یخ پر کنیم تا شاید آبی خنکتر و گواراتر از
تنبوشه ی حلقمان گذرد .
می طهور اینجا بعد از ماءطهورا نوشابه است با الوانی مختلف زرد و سیاه و سفید .ما به آب بسنده می کنیم . غذا امروز قیمه است نسبت برنج به خورشت به بینهایت میل می کند نه از کثرت پلو بل از قلیل من المخرج . از این روست که بعد از مدتی لنباندن می بینی که جز سفیدی
چیزی نمی خوری . باید آدمم عادل و قاسمی باشی تا بتوانی توازنی بین برنج و خورشت بر قرار
کنی . معادلات سنگینی می طلبد . گاهی جواب موهومی است ولی علی الحساب اگر هر قاشق برنج را با تک لپه ای بخوری شاید تا انتها بتوانی از خوردن خورشت هم لذت ببری .
یکی از تفریحات در حیطه ی علم اللنباندن در سلف کشف اللحم است که در ابتدا برای من دشوار می نمود ولی در این شاخه به تخصص رسیده ام . بوده است مواقعی که حتی یک قطعه ی یک گرمی هم در میان انبوه برنج گوشت یافت نشده .اما بازی دیگر که مهارتی بس بالا می خواهد حدس العدد است که از آمیزه ای از علم اللنباندن است با علم الاحتمال که واقعا حدس آنکه چند قطعه گوشت ممکن ایت در ظرف با شد بسیار دور از ذهن می نماید ولی بعد از کسب مهارت ها ی لازم و آزمایشات مکرر خواهید دید که عددی حول و حواشی ۲ یا ۳ به دست می آید .
این است بهشت شداد ما واین است تنها دلیل ادامه ی حیات در دانشگاه .
غذا را خوردیم و برای ادای فریضه ی نماز به مسجد رفتیم وبعد از یک کلاس دیگر که به علت نبود
استاد از محضر یکی از دوستان هم سن ولی واقف به این درس بهره بردیم ، به خانه آمدم .

خدایا!
ما را آنچنان کن که خود دوست می داری .

والسلام