مکتب های بی ادبی:

«رومانتیسم: عشق دخترکان دم بخت»

تا حال مکاتب بی ادبی مانند سمبولیسم و کلاسیسیسم را بررسی کرده ایم. ما اصلا قصد نداریم آنها را به نقد بکشیم و سعی مان این بوده است تا با نقل عین به عین واقعیت، چهره پلید و مخدوش این مکاتب را که الحق بی ادب هم هستند رونمایی کنیم. پس از ما انتظار تحریف تاریخ را نداشته باشید. در این مطلب سعی داریم افشاگری تازه ای در باب مکتب رومانتیسم عرضه کنیم.
بهتر است برای افشای ذات ناراست این مکتب، مطلب را با سخنی از «آلفره دوموسه» آغاز کنیم:

«رومانتیسم نه تحقیر قانون سه وحدت کلاسیک است، نه آمیختن کمدی با تراژدی و چیز دیگری از این قبیل. بیهوده برای گرفتن پروانه ای بالهای او را می چسبید، زیرا رشته های ظریفی که این بال را به بدن او وصل می کند، در میان انگشتانتان نابود خواهد شد. رومانتیسم ستاره گریانی است، رومانتیسم نسیم نالانی است، رومانتیسم پرتو ناگهانی و سرمستی بیماری است...»

از همین چند خط سخن دوموسه می توان فهمید که این مکتب چقدر پیچیده است. رومانتیسم بنابر گفته دوموسه بیش از اینکه یک جریان ادبی و هنری باشد ملقمه ای از زیست شناسی شاخه پروانه شناسی، فیزیک شاخه اختر فیزیک، جغرافیا شاخه بادشناسی و در نهایت روانشناسی است. البته با کمی دقت باز می توان رد پایی از مسکرات را هم در انتهای گفته هایش دید که با بررسی دقیقتر سیر شکل گیری این مکتب به مفاسد بیشتری نیز خواهد رسید.

کلمه رومانتیک:
خیلی ها معتقدند که رومانتیسم هم خانواده رومانتیک است که پر بیراه هم نگفته اند و این نکته را یک بچه سوم دبستانی هم می تواند بگوید. رومانتیک به معانی مختلفی به کار می رود که امروزه نیز رگه هایی از آن در فرهنگ عامیانه به کار می رود. مانند احساساتی، بچه سوسول، قرتی، عاشق پیشه پپه، هپروتی، تو جیبش شپش پشتک بارو می زنه حالا رفته عاشق شده، زن می خواد، دختری که دم غروب کنار پنجره بنشیند دنبال شوهر بگردد، بدون تو هرگز، با تو همیشه و از اینجور مفاهیم عمیق.
البته کلاسیسین ها وقتی می خواستند به هم فحش بدهند از لفظ رومانتیک استفاده می کردند که سرکردگی این گروه را «گوته»  به عهده داشت. کلاسیک ها و با رومانتیک ها مانند کارد  پنیر بودند با هم. رومانتیک ها غالبا در کافی شاپ ها دور هم جمع می شدند و کلاسیک ها برای پوززنی آنها در قلیانی ها. البته بعد از گشت زمان رومانتیک بودن از حالت فحش به تعریف تبدیل شد. مخصوصا همه دخترها دوست داشتند شوهرهایشان رومانتیک باشند و اینطور شد که برای رومانتیک ها دست و پا می شکستند.

از کلاسیسیسم تا رومانتیسم:
کلاسیک ها که به مرور زمان وقتی دیدند که دخترها به آنها کم محلی می کنند و بیشتر دوست دارند با رومانتیک ها باشند، رفته رفته سر خورده شدند و عده زیادی از آنها در دام اعتیاد افتادند. اینطور شد که از اواخر قرن 17 به مرور زمان عرصه به دست رومانتیک ها افتاد. در نیمه اول قرن 18 فساد و تباهی بالا گرفت و به علت تهاجم فرهنگی و علی الخصوص توزیع فیلم های قاچاق در سطح جامعه اشراف به هرزگی و عیاشی افتاده بودند. هزینه زندگی و موازنه مالی بهم خورده بود و مجلس هم لایحه هدفمند کردن یارانه ها را تصویب نمی کرد. بحران اقتصادی سراسر اروپا را فرا گرفته بود. نویسندگان که دیدند شیر تو شیر است تصمیم گرفتند از فواعد خشک کلاسیک عدول کنند تا بتوانند برای خود یک زندگی آبرومند جفت و جور کنند. آنها خواستار آزادی بیان، مسکن، اشتغال، وام خرید خودرو، سهولت ازدواج، بیمه درمانی و بیمه عمر بودند. تعداد روزنامه ها روز به روز افزایش می یافت و تعداد فرهنگسرا ها در کشور افزایش می یافت. به همین ترتیب به مرور زمان لزوم احداث سازمان فرهنگی و هنری احساس شد. رومانتیک ها که دیگر دخترها قربان صدقه شان می رفتند، مدام جولان می دادند و هر چه هیات حاکمه می خواست نطفه این اغتشاش را بخشکاند متاسفانه موفق نمی شد و بالاخره حکومت تسلیم خواسته دختران شد.
رومانتیک ها اعتقاد داشتند که باید از شرایط موجود فرار کرد و به شرایط دیگری پناه برد. همین اعتقادات را در گوش دختران نیز زمزمه کردند و به مرور زمان پدیده ای به نام «دختران فراری» بوجود آمد که تا کنون نیز ادامه پیدا کرده است.
رومانتیک ها اعتقاد داشتند که کلاسیک ها روح پیرمردانه ای دارند و باید برعکس آنها در زندگی شور و هیجان داشت و از آنها برای نوشتن الهام گرفت. «روسو» در این باره می گوید: «مقابله با شور و هیجان، فقط با شور و هیجان امکان دارد.» همین نگرش باعث شد تا رومانتیک ها به قرص های شادی آور پناه ببرند و مدام اکس پارتی راه بیاندازند. رومانتیک ها بر عکس کلاسیک ها که آدم های با شعور و با فهمی بودند سعی می کردند، خودشان را احساساتی و خُل و چل نشان دهند. تقریبا برای جلب توجه دختران به هر کاری دست می زدند و متاسفانه آن دختران معصوم نیز در دام اهداف شوم آنها می افتادند.

تاثیر مادام  دواستال:
مادام دواستال (1766-1817) از همان دختران اغفال شده ای بود که ارادت خاصی به رومانتیک بودن داشت. او در سال 1810 کتابی با نام «درباره آلمان» منتشر کرد که تاثیر زیادی بر پیدایش مکتب رومانتیک داشت. البته ناپلئون فقید با تیزهوشی تمام و به کمک دست اندرکاران زحمتکش اداره ممیزی جلوی انتشار این کتاب را گرفته و تمام نُسخ آن را از کتاب فروشی ها جمع آوری کرد. البته با وجود تلاش شبانه روزی این عزیزان باز این کتاب بطور زیر پله ای و قاچاق فروخته می شد.
مادام دواستال در کتابش آورده است: «هیچ چیزی در زندگی نباید متوقف کننده باشد و هنر اگر تغییر نکند، محکوم به فساد است.» همین زبان سرخ بالاخره سر سبز این «مادام» را به باد داد و بالاخره «آدام» شد. وی در روز 14 ژوئیه 1817 به ناگه دار فانی را وداع گفت. البته کتاب وی با همان شیوه زیر پله ای به فرانسه هم رسید و آنها را هم اغفال کرد.

مکتب رومانتیک:
فرانسوی ها که انگار به جز ادبیات کار دیگری در زندگی نداشتند و کلا زندگی شان را به درست کردن مکتب های بی ادبی اختصاص داده بودند، اینبار هم وارد کارزار شدند. رومانتیسم که در کشور انگلیس بوجود آمده بود و بعدا به آلمان رفته بود، پس از مدتی وارد فرانسه شد. ولی تا آن موقع نه انگلیسی ها و نه آلمانی ها به فکر درست کردن یک مکتب نیافتاده بودند و اینبار هم فرانسوی ها آن را به نام خود زدند و مکتب رومانتیسم را برای ضایع کردن کلاسیسیم راه انداختند. فرانسوی ها چنان رومانتیسم را به عنوان یک مکتب تازه مطرح کردند که بعدا انگلیسی ها و آلمانی ها با حیرت دوباره از این مکتب تاثیر گرفتند و کلی هم به به و چه چه کردند.
فرانسوی ها که با این قدرت این مکتب را به صاحبان اصلی اش دوباره غالب کردند، پر واضح است که با کل اروپا باید چه کرده باشند. اینطور شد که کل اروپا تا مدتی رومانتیک شدند.

اصول مکتب رومانتیک:
برخلاف کلاسیسیم نمی توان اصولی مدون برای رومانتیسم برشمرد ولی می توان در قیاس با کلاسیسیم موارد زیر را بیان کرد:
1-    رومانتیک ها بر خلاف کلاسیک ها که زیبایی ها و خوبی ها را بیان می کنند به بیان زشتی ها و بدی ها هم می پردازند که البته بشتر نشان دهنده مزدور استکبار بودن آنها در جهت تشویش اذهان عمومی است.
2-    هر چه کلاسیک ها آدم های با شعور و فهمی هستند، رومانتیک ها احساساتی و خیالبافند. به همین دلیل همیشه قبض موبایلشان به علت ارسال پیامک های عاشقانه نجومی است.
3-    رومانتیک ها به جای تقلید از آثار یونانی از آثار معاصر ملل و افسانه های ملی کشورها الهام می گیرند زیرا که معتقدند آثار یونانی دِموده شده اند.
4-    رومانتیک ها بیشتر به جلال و جمال و رنگ و منظره اهمیت می دهند. همین نگرش آنهاست که باعث می شود تا دختران به جای اینکه بروند و درس بخوانند، با مانتوهای تنگ و آرایش غلیظ  در خیابان ها بگردند.
5-    رومانتیک ها کلا به آزادی فکر و بیان و شکستن تمام قواعد و دستورهای کلاسیک ها اعتقاد دارند که البته این یکی با کمی آب خنک خوردن و گفتگوی خصوصی قابل حل است.

افول رومانتیسم در فرانسه:
سال 1830 که اوج کمال رومانتیسم بود در عین حال شروع افول آن نیز بود. خیلی واضح است چون اوج یعنی نقطه ای که دو طرفش کمی از آن پایین تر باشد. پس بعد از اوج ما افول خواهیم داشت.(بهتر است بخش ماکزیمم توابع را در درس حسابان1 مرور کنید). البته دلیل این افول فقط مباحث ریاضی نبودند. بلکه از آنجایی که همه رومانتیک شده بودند، دیگر جذابیتشان را برای دختران از دست داده بودند. آنها شوهری می خواستند که با بقیه فرق بکند. حالا که همه رومانتیک بودند، دختران دیگر به آنها محل سگ هم نمی گذاشتند و از همان موقع بود که هر کس رومانتیک بازی اضافه در می آورد همه عُق می زدند. البته دلیل دیگرش هم کنار کشیدن اغلب هنرمندان این مکتب بود. آنها که دیگر زنشان را گرفته بودند دلیلی برای رومانتیک بودن نداشتند. در زیر عاقبت عده ای از سران این مکتب آورده شده است:

لامارتین: او که وارد عرصه سیاست شده بود می خواست وارد مجلس شود. به همین دلیل برای جلوگیری از رد صلاحیتش هرگونه ارتباطی را با این مکتب رد و تکذیب کرد. در سال 1834 نماینده مجلس شد و از آن هنگام به بعد فقط به ملتش خدمت کرد و عاقبت به خیر شد.
آلفره دوموسه: آنقدر در اکس پارتی ها از خودش شور و هیجان نشان داد که عاقبت به علت میخواری و عیاشی بسیار قبل از پیری مُرد.
آلفره دوینیی: در سال 1838 با ویکتورهوگو دعوایش شد و به خاطر همین از این مکتب کشید کنار. خیلی ها معتقدند دعوایشان بر سر جنسی بوده که آلفره از ویکتور کش رفته بوده است.
سنت بوو: او که منتقد معروف و بزرگ رومانتیسم به شمار می رفت در سال 1840 در رسانه حاضر شده و ارتباطش را با این مکتب بالکل منکر شد و ارادت قبلی اش را به این مکتب، حاصل دوستان ناباب و ایادی استکبار بیان کرد.
ویکتور هوگو: به جز سالهای 1843 تا 1854 که به علت مرگ دخترش ننوشت تا پایان عمرش 1885 به نوشتن ادامه داد ولی از آنجایی که دیگر خودش مانده بود و حوضش به همین دلیل نتوانست کاری بکند. به خاطر کهولت سن و مرگ دخترش هم دیگر نتوانست در پارتی ها شرکت کند که باعث شد تا از وقتش بیشتر استفاده کرده و بینوایان را نوشت که تا حالا هزار بار از رویش کلیپ، فیلم سینمایی، کارتون، سریال، نمایشنامه رادیویی ساخته شده و در تمام کانال های تلویزیون نشان داده اند.

با نگاهی اجمالی به نحوه شکل گیری و تکامل مکتب رومانتیسم به این نتیجه می رسیم که اگر سازمان ملی جوانان فرانسه راه حل خوبی برای ازدواج جوانان مانند طرح «ازدواج دخترها و پسرهای جوان و زندگی در خانه پدرانشان» پیدا کرده بود و از طرفی برای دخترها و پسرها قبل از ازدواج کلاس های مشاوره خوب برای انتخاب درست همسر می گذاشت، شاید دیگر نیروی انتظامی آنها هم برای منهدم کردن اینگونه مکتب ها اینقدر هزینه نمی کرد و اکنون آنها اینقدر دختر فراری نداشتند و زندگی شان گل و بلبل بود.

 

[منتشر شده در همشهری داستان ٣ و مثل همیشه با جرح و تعدیل های بی مورد وزارت ارشادی و ...]