۴ مطلب در دی ۱۳۸۱ ثبت شده است

علم اللنباندن

¤¤ قبل از هر چیز فرا رسیدن سال نو میلادی و میلاد حضرت مسیح را به تمام مردم جهان علی الخصوص به مسیحیان عزیز تبریک می گویم ¤¤

شاید بگویید چه دیر ولی بالاخره اینطوریاس دیگه .
بگذریم ما مسلمانان اعتقادی به تصلیب مسیح نداریم و او را زنده می دانیم و او را از همراهان
منجی عالم بشریت می دانیم که همو امام زمان ماست .
ولی بالکل تصلیب چیز شاعرانه تری است که باعث پیدایش خیلی سنن و عقاید شده است که
فقط یکی از آنها علامت مسیحیان است .
هر چه است در فیلمها که کاربرد زیادی دارد و همیشه فضا را عارفانه کرده است .

خوب از این بحث ها شبه دینی که بگذریم باید بگویم امروز یک روز کاملا ساده بود .از آنجا که دیروز دیر وقت خوابیدم صبح هم بالطبع دیر از خواب ناز بلند شدم . سلانه سلانه به طرف دانشگاه راه افتادم . با اتوبوس رفتم ولی این اتوبوسها با پنجره ها ی سر به فلک کشیده زندانی
است با اعمال شاقه . برای اینکه کدام طرف بشینی باید کلی محاسبات مهندسی بکنی . از آن آفتاب روز افروز فلاکت بار چه بگویم ؟ که همچون لالایی مادرانه آدمی را سر به شیشه به خواب می برد . جماعت ذکور هنگام خواب در این وسیله ی نقلیه ی مادر آن هم سر به شیشه
همچون گدایان بینوایی می مانند که از نبود جای خواب به اینجا پناه آورده اند وای اگر دهان باز هم بخوابند . که مانند یک حلقه چاه می شوند که انتظار ریسمان وچرخی را می کشد برای کشیدن آب بیرون . صحنه رقت باریست . خلاصه ما هم در این موجود طویل الجثه به خواب رفتیم ولی با دهانی دوخته .
نیم ساعت به کلاس دیر رسیدم ولی تفیری نمی کرد چرا که هنوز یک دور تخته (هر ۴ تخته) را
پر نکرده بود و ما هم به چشم بر هم زدنی درس نبوده را دوره کردیم .
بعد از کلاس به همراه هم قطارمان به سلف رفتیم برای تناول قوت نیم روزمان . خوردن نخوردن ما بسته به یک تکه کاغذی دارد مهر شده که معروف است به فیش یا ژتون که اگر نباشد باید سنگ به شکم ببندیم یا با مبلغی چند برابر به بوفه تشریف فرما شویم که توصیفات این دخمه راهم روزی خواهم کرد . حال وارد ساختمان چهار طبقه ی نوساز آجری زنگ سلف می شویم .
در اینجا شما را به یاد حکومت های ملوک الطوایفی زمان طاهریان می اندازد که هر قسمت از آن برای ایل طایفه ای است . طبقه ای و نیم طبقه ای برای جنس به ظاهر قوی ، نیم طبقه ای برای ضعیفه ها و نیم بندی هم آساتید که حتما برایشان خاویار خزر با لیموی مدیترانه سرو می شود . خدا می داند . حکمفرمای این خطه ی غریب کسی نیست جز کسی که باید صحت اوراق
بهادار را معلوم کند وگرنه که باید صفرالید و با حسرت پا به وادی بیرون بگذاری . واگر از این خان یا با برگه ی عبور یا هر کیدی عبور کردی آنگاه به میعادگاه پر کردن پیاله ی تناولات بشری خواهی رسید فکر نکنید شهد می دهند یا جامها را از می طهور سیراب می کنند نه شاید کفگیری یا نیم کفگیری بیش مایه نگذارند بسته به هیکل است با نیم نگاهی از گوشه ی چشم
که چون غمزه ی عشاق می ماند یا بر کرم می افزاید یا قهر پیشه می کند . یا باید از زمره ی پیل تنان باشی یا از الوات که با دمت گرم و نوکرتم و ... از قبیل الفاظ دست او را در حمل کفگیری
پرتر مدد رسانی .
حال باید جام های استیل خود را از بلورهای درخشان یخ پر کنیم تا شاید آبی خنکتر و گواراتر از
تنبوشه ی حلقمان گذرد .
می طهور اینجا بعد از ماءطهورا نوشابه است با الوانی مختلف زرد و سیاه و سفید .ما به آب بسنده می کنیم . غذا امروز قیمه است نسبت برنج به خورشت به بینهایت میل می کند نه از کثرت پلو بل از قلیل من المخرج . از این روست که بعد از مدتی لنباندن می بینی که جز سفیدی
چیزی نمی خوری . باید آدمم عادل و قاسمی باشی تا بتوانی توازنی بین برنج و خورشت بر قرار
کنی . معادلات سنگینی می طلبد . گاهی جواب موهومی است ولی علی الحساب اگر هر قاشق برنج را با تک لپه ای بخوری شاید تا انتها بتوانی از خوردن خورشت هم لذت ببری .
یکی از تفریحات در حیطه ی علم اللنباندن در سلف کشف اللحم است که در ابتدا برای من دشوار می نمود ولی در این شاخه به تخصص رسیده ام . بوده است مواقعی که حتی یک قطعه ی یک گرمی هم در میان انبوه برنج گوشت یافت نشده .اما بازی دیگر که مهارتی بس بالا می خواهد حدس العدد است که از آمیزه ای از علم اللنباندن است با علم الاحتمال که واقعا حدس آنکه چند قطعه گوشت ممکن ایت در ظرف با شد بسیار دور از ذهن می نماید ولی بعد از کسب مهارت ها ی لازم و آزمایشات مکرر خواهید دید که عددی حول و حواشی ۲ یا ۳ به دست می آید .
این است بهشت شداد ما واین است تنها دلیل ادامه ی حیات در دانشگاه .
غذا را خوردیم و برای ادای فریضه ی نماز به مسجد رفتیم وبعد از یک کلاس دیگر که به علت نبود
استاد از محضر یکی از دوستان هم سن ولی واقف به این درس بهره بردیم ، به خانه آمدم .

خدایا!
ما را آنچنان کن که خود دوست می داری .

والسلام
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حامد تأملی

یک روز تعطیل و مهمان

¤¤شهادت امام صادق را به همه ی شیعیان تسلیت می گویم¤¤



شاید جمله ی تکراری تلویزیون رو گفتم ولی واقعیت اینه .
امام ما امروز شهید شده امام مذهب شیعه ، مذهب جعفری ، و علوی .
باید در مورد این لغات فکر کرد . نمی خوام در مورد این صحبت کنم خواستم فقط یاد آوری کرده
باشم.

خوب یا بد امروز تعطیل بود . خیر سرمون می خواستم درس بخو نم به قولی ریاضی رو ببندم .
آخه ارواح خاک امواتمون هفته ی دیگه باز هم امتحان داریم . شرحشو دیروز مختصری دادم .
ولی دریغ از یه خورده عنایت به این درس باستانی . این بی اعتنایی که ما به این موجود می کنیم تن امثال ارشمیدس و ارسطو و کپلر و ... بقیه علمارو تو قبر به لرزه در میاره .
ولی چه کنیم که به علت ارادت زیاد به این بزرگواران دلم نمیاد تو قبر بپوسن اینه که هر از گاهی جنبیدن تو اون یه گله جارو می طلبه . خدا این کرده ها رو با نکرده هامون یر به یر کنه .
آمین ... . ارواح گذشتگان علی الخصوص ریاضی بلداش شاد . باز آمین .... .

خلاصه الان که از نصف شب هم گذشته ولی بدونید نوشتن این نامه رو از دیروز شروع کردم ولی
عجب حکمتیه که از دیروز تا امروز احساس یه خورده بگی حتی سر سوزنی هم احساس خستگی نکردم خدا قوت آقا حامد . راستیتش ما رو دوران راهنمایی لوتی صدا می کردن ما هم
خوشمون میومد لقب با مسمّایی بود . به خاطر همین از این به بعد به خودم می گم لوتی شما هم بگید سر ما منت نهادید .

٬حامد جان اخذ لقب لوتی را به تو تبریک می گوییم٬


بابا شرمندم نکنید .مرسی .
خلاصه جونم واستون بگه عمومون امروز مهمون ما بود با اهل و عیال .
قدی تقریبا کوتاه ، شکمی بر آمده ، سیبیلی کلفت و تاب داده با موهای فرق وا کرده وصورتی
مثل آینه راستشو بخواین اگه اون یه خورده ریشی که داره رو نزنه کوسه بودنش از هزار فرسخی
تو چشم می خوره . اگه مزرعه ی آفت زده دیده باشید دیگه احتیاجی به توصیف محاسن یه کوسه نیست .
ولی با همه ی این احوالات و شرح ما هو فی وجناته آدم خوش تیپ و خوش پوش وخوش مشربیه . اکه باهاش هم کاسه شید مفتون اون می شید . الاخص شیفته ی اون سیبیلاش .
مقید به هیچ اصول وفروعی از دین نیست تا موقعی که احساس کنه باید دسی به دامن یکی
بشه . دیوار کوتاهتر از خوده اوس کریمش هم پیدا نمی شه . اندک زمانی چهره عوض کرده خرقه پوش می شود و چندین شب و روز عبا می پوشد و با تسبیح هم سخن می شود و در
مواقع نماز بر سجاده می نشیند وندا ارجعی الیک سر می دهد . چنان حروف حلقوی را از مخارج درست ادا می کند که اگر ندانی می گویی عمری است که در حجره های حوزه ی علمیه
مشغول آموختن تجوید و عربی بوده است و الهدایه و مقدمات و ... و ... تا خارج را گذرانده و اکنون مجتهدی عظیم الشأن است که مراتب ومنزلت وی دور از عقول بشر دو پا ست . حتما اکنون نیز درس خارج می کند و هزاران مرید جان بر کف و سر سپرده دارد . اگر این همه فکر نکردی مطمئن باش فکر می کنی او نسل اندر نسل عرب بوده و از بیخ کلفت است .
القصه عابد و زاهد مذکور به این رویه زندگی را می گذراند تا تطمئنّ قلبی گردد که قهر ایزد منان
از وی زدوده شده است آنگاه است که ذاکر و پارسای چندی قبل می شود همان بنده ی مال و مکنت دنیوی و تارک آخرتی که چندی پیش در فراغش شاید کاسه کاسه اشک می ریخت .
اگر حالا بگویی نماز چند رکعت است بعید می دانم یادش بیاید . خدا هم همیشه با اوست ودر
چهل و اندی که پروردگارش به او عمر داده به جز یک بار که من یادم می آید تا حال ریاضت های او بیشتر از یک هفته طول نکشیده و با صلح نامه خوش آب وتاب با خدا هم کنار آمده .
ولی مکروا و مکر الله ... .
کلا آدم خرافاتی است به خوش قدمی و بد بیاری و از این قبیل چیزها اعتقادی راسخ دارد حتی
محکمتر از وحدانیت آن یکتا . در ماه رمضان سعی می کند قرآن بخواند نمی دانم چه حکمتی دارد ولی برایم جالب است شاید سفره رمضان او را هم وسوسه می کند ولی روزه نمی گیرد .
نه خودش ونه عیالش و نه دختر بزرگتر که پنج سالی است که وارد سن بلاغت شده خدا می داند شاید مقلد آقای صانعی باشد وما هم که نادیده ها را ندیدیم . ولی این به جز یک دلگرمی
بیش نیست . ولی هر ماه مبارک ما را حداقل یک بار برای افطار دعوت می کند تا شاید در روزه ها ی آن ماه سهیم باشد و ما هم با خوشحالی می رویم ولی من با اکراه آنجا افطار می کنم چون غذایی که خمسش در آن است از گلو به این راحتی پایین نمی رود .
اخوی ابوی ما سیگار را جزئی از خود می داند . توتون جزئی از خون او شده . در بدن او علاوه بر
گلبول ها ی مرسوم گلبول سیاه نیکوتین نیز یافت می شود . راستی در مورد عمو ته سیگار و عمه فندک یادم رفت سخنی به میان آورم . ته سیگار داداش ناتنی و فندک آبجی رضاعی عموی
ماست گویا ناف این بشر را با فندک آتش زده اند که آن را همیشه به خود ضمیمه می کند . وصیت کرده است علاوه بر مهر کربلا در کنارش فندک و ته سیگا رهم در قبرش بگذارند .
مادر بزرگم می گوید من به او با ته سیگار شیر می دادم وگر نه نمی خورد . در شیشه شیرش هم کمی توتون می ریختم . خلاصه این مرد سقش را با سیگار برداشته اند .
باکس باکس این زهره ماری را می خرد و دود می کند . تا آنجا که از نه سوراخش دود بیرون می زند . دومی را با آتش اولی روشن می کند .
دیگر باید آن مجاری تنفسی بعد ۲۰ ،۳۰ سال شبیه لوله اگزوز شده باشد . آخرش اگر بی نماز و روزگی اش او را در آن دنیا گیر نیاندازد از نفرین های این شش وامانده به او گزندی خواهد رسید . خدا نکند .
هر چه باشد عموی ماست ومن اورا بسیار دوست می دارم ولی باید خود عقوبت کرده هایش را باز پس دهد پس از خدا می خواهم قبل حسابرسی اعمالش و قبل از اعمال اختیارملک الموت وسر رسیدن عجل معلق هدایت کند هم اورا هم مارا وخدایمان ما را جمیعا بیامرزد .
سپاس خدایی را که قدرت توبه به بندگانش عطا نمود .
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حامد تأملی

امتحان

امتحان امتحان امتحان .امتحان پشتبند امتحان .دو ماهه که هر پنجشنبه داریم امتحان میدیم.
درست می گن این دنیا دار امتحان ولی رس مارا کشیدند.امروز هم امتحان داشتیم .آخه مدار منطقی هم شد درس . بگذریم امتحان خیلی سختی نبود ولی خوب تو زمره ی خودش امتحانی بود که خوب یا بد گذشت .گفتم دنیا دار امتحان آره واقعا همین طوره کی می دونه شاید الان هم داریم امتحان می شیم . خودش بیشتر عالمه . ما هم که شب امتحانی بودیم
و همیشه استرس داشتیم خدا به دادمون برسه اون دنیا که دار مکافات باید چی کار کنیم ؟
می ترسم نتونم تو این امتحان ها نمره ی قبولی بگیرم . مشروط شدن بد دردیه ما که نشدیم
ولی از شده هاش شنیدیم بد چیزیه . باید ترسید !
تو امتحان امروز خیلی ها به هم میرسوندن . ولی تو امتحان اصلی دیگه نمی شه رسوند باید به خود اوستاش پناه برد . یا ارحم الراحمین .
باید انتخاب کرد :
۱. خوب
۲. بد
گزینه ی درست گزینه ی (۱) است .
راه حل تشریحی :
همه میدونیم که باید خوب باشیم بر منکرش ... . پس چرا نصف داوطلبان این دنیا جواب غلط
می دن . شاید به دلایل زیر باشه :
۱. حواسپرتی :
این قبیل داوطلبان فراموش میکنن که کنکوری هم در راهه . روز کنکوری یا شب کنکوری .
فراموشکاری کار اغلب بشر دو پا است . مرگ ، شب اول قبر ، اون دنیا ، حساب کتاب ، ... .
راه حل :باید این دسته همیشه نت هاشون پیششون باشه .
با تیتر ٬٬دیگه یه لحظه دیگه نیستم٬٬ .
۲.بلها :
ابله بودن که شاخ و دم نداره . یعنی همین یا ندونی اون ور خبریه یا بدونی خودتو به خریت بزنی
هی بگی درست مشه از فردا می خونم ، خودمو واسه امتحان حاضر میکنم ، خدا بزرگه ،
میبخشه ، حالا این یه گناه که چیزی نیست ، انشا الله از فردا . الحق که ابلهند . این دسته خدا را بیکار می دانند معاذالله ... که این طرز فکر بخورد بر فرق سرشان. بگذار تا قهر خدا برسد .
راه حل : یا تیمارستان یا بیمارستان .
تیمارستان برای استراحت عقلانی ویا بیمارستان برای چک آپ جسمانی تا شاید چشمها یا
گوشها شستشو شوند .
۳.بی خیالها :
قید کنکور را زده اند وحتی لحظه ای هم وقت برای خواندن نمی گذارند . به پشت کنکور عادت
کرده اند . دل از دنیا بر نمی کنند ولی دنیا از آنها دل خواهد کند . می دانند ولی اعتنا نمی کنند
راه حل :؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

از این بحث ها بگذریم . فکر کنم خیلی نوشتم . خوب این هم از امتحان مدار منطقی ما .
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حامد تأملی

اولین سلام من

من امروز وارد جمع وبلاگ نویس ها شدم.
والله راستش رو بخواهید من باید هر روز یادداشت روزانه بنویسم گفتم حالا که قرار بنویسم بزار
تو اینجا بین دوستان باشد تا نظرات را هم بپرسم و روزگاری خوش باشیم.
خدا اموات مخترع وبلاگ را بیامرزد و هم چنین اموات عوامل پرشین بلاگ را .
شاید شب چلله ی دیشب فال نیکی باشد برای من.


حامد
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حامد تأملی