یا حق

برای پیدا کردن ایشان خیلی تلاش کردیم و قریب به صد بار با دفترشان تماس گرفتیم تا بالاخره دلشان به رحم آمد و وقتی را برای ملاقات به ما اختصاص دادند. باورتان نمی شود اگر بگوییم به چه کسانی رو انداختیم تا این مهم برایمان مقدور شد. چون باورتان نمی شود گفتنشان اصلا به درد نمی خورد. اگر باورتان هم شود دیگر بدتر چون به درد سر بزرگی دچار می شویم. به هر صورت سر موعد مقرر یال و کوپال کردیم و حتی 20 دقیقه زودتر هم آنجا رسیدیم. ولی متاسفانه ایشان جلسه مهمی برایشان پیش آمد و مجبور شدیم دو ساعت منتظرشان بمانیم . البته بد هم نگذشت. منشی شان که بسیار هم وجیهه تشریف داشتند، نسبت به ما بسیار لطف داشتند. با همه این اوصاف بالاخره زمان وصال رسید و ما وارد دفترشان شدیم. تعریفش خارج از مخیله همگان است به همین دلیل باز توضیح نمی‌دهم چون خارج از مخیلتان است و نخواهید فهمید. به هر جهت با ترس و لرز نشستیم و لفظ قلم پرسیدیم:

 

سلام

سلام علیکم

خیلی طول کشید تا خدمتتان رسیدیم.

اگه حاج آقا سفارشت رو نمی کرد. نتیجه ات هم خدمتمون نمی رسید.

نظر لطفتان بود. خُب، می شود خودتان را معرفی کنید.

آقازاده صدام کن.

به به پس شما پسر آقای آقازاده، رییس سازمان انرژی اتمی هستید؟

نخیر. من همچین حرفی نزدم. فقط آقازاده ام.

وجه تسمیه شما چیست؟ یعنی یک نفر که آقا بودند شما را به دنیا آوردند؟

نه بابا. من رو مامانم به دنیا آورد ولی چون همیشه زیر سایه بابام بودم چه از جهت مالی و چه معنوی و چه اعتباری به همین خاطر می گن آقازاده.

می توانم بپرسم اسم پدرتان چیست؟

بله می تونی.

اسم پدرتان چیست؟

به تو چه؟ نباید پا تو از گلیمت بیشتر دراز کنی.

بله متوجه شدم! آیا شما را همه می شناسند؟

خودم رو نه، ولی بابام رو چرا. من رو نشناسند بهتره ولی همه باید بابام رو بشناسند وگرنه کارهام به بن بست می خوره.

تا حالا شده است که از اسم پدرتان برای مقاصد شخصی تان سو استفاده کنید؟

عمرا. فقط از اسم بابام، استفاده کردم.

تا حالا شده است کسی پایش را توی کفش شما بکند؟

بله، یه چند نفری بودند که وقتی کفشم رو بهشون دادم پشیمون شدند. (صورتش را کمی به من نزدیک کرد و آهسته گفت) راستش رو بخوای کفش من یه کمی بو می ده.

پدر شما هم آقازاده بودند؟

نخیر، ایشون، اول، آقا هم نبودند. بعدا آقا شدند.

منظورتان این است که تغییر جنسیت دادند؟

تو چقدر خنگی، البته تقصیر خودت نیست خیلی‌ها اینطوری اند. منظورم اینه که ایشون اول یه آدم عادی بودند و بعد آقا شدند و بعدتر من به دنیا اومدم و آقازاده شدم.

فهمیدم، پس شما قائل به این هستید که انسانها سه دسته اند: مردم عادی، آقا، آقازاده.؟

نه بابا، انسانها همشون چهار دسته اند: مردم عادی، آقا، آقازاده و خانم ها.

پس با این اوصاف خانم ها نمی توانند آقا شوند؟

فقط می تونند آقازاده باشند. آقا شدنشون هم ید بیضا می خواد که نیست.

آیا شما دوست دارید آقا شوید؟

مگه مرض دارم که خودم رو تو هچل بندازم. دارم راحت زندگیم رو می کنم. اونطوری، همه می فهمند که من کی هستم.

الان هم که همه شما را می شناسند.

نه، همه بابام رو می شناسند. اگر من رو می شناختند که کارم زار بود. پدرم را در می‌آوردند.

پس شما چطور کارهایتان راحت راه می افتد و هر مجوزی که بخواهید می گیرید؟

وقتی کاری برام پیش می آد، به سازمان مربوطه اش مراجعه می کنم و پیش رییسش می رم و می گم آقازاده هستم و کارم راه می افته.

پس میشناسنتان که کارتان را راه می اندازند؟ اسم این پارتی بازی نیست؟

من رو که نمی شناسند، بابام رو می شناسند. بذارید یه مثال بزنم. اگه یه بنده خدایی بیاد پیش شما و بگه تو رو خدا کارم رو راه بنداز. اگه بتونید انجام می دید و هر کاری از دستتون بر می آد براش می کنید. درسته؟

بله، حتما.

باریک الله. من هم همین کار رو می کنم. اول می رم پیش کسی که همه کاری ازش بر بیاد و  بعدش به جای اینکه از خدا و پیغمبر مایه بذارم، صادقانه فقط اسم بابام رو می گم و اون انجامش می ده.

پسر شما هم آقازده می شود؟

اگر عرضه شو داشته باشه و بدونه کجا و کی از اسامی بطور صحیح استفاده کنه و شانس باهاش یار باشه، آره. کلا ما آقازاده ها استادِ بازی اسم و فامیلیم. کارمون رو خوب بلدیم.

آیا از آقازاده بودنتان راضی هستید؟

بله ولی مسئولیت سختیه و دقیق و ظریف.

برای باقی آقازاده ها توصیه ای ندارید؟

بهشون سلام میدم و توصیه می کنم از این نعمتی که دارند حداکثر استفاده رو بکنن چون سی چهل نفر بیشتر تو مملکت این پست رو ندارند و استفاده مفید نکردن از اون کفران نعمته و باید جواب پس بدن.

عامل موفقیتتان را چه می دانید؟

یک کلام والسلام: بابام.

ممنون از اینکه وقت دادید. فقط حالا که مصاحبه تموم شد. ببخشید آقازاده، خونمون یه قناصی داره که کلی واسم آب می خوره. می شه یه لطفی کنید، دستور بدید یا یکی رو ....

می دونید که من از پارتی بازی و این حرفها بدم می آد. اصلا کسی من رو نمی شناسه. خانم منشی این آقا رو راهنمایی کنید بیرون.

همان خانم وجیهه ای که قبلتر گفتم آمد و در را به نشانه اینکه من بیرون بروم باز گذاشت و من دست خالی و دست از پا درازتر آمدم بیرون. حیف آن همه پیگیری و تلفن زدن ها. خدایا شکرت.